گُل کاسه اِشکه، شعر لُري

← بازگشت به فهرست اشعار

دِلي دارِم پَريشُو مِثل تارِ زِلفّ يار اِمشـوُ شُوِي دارِم سِيا چِي زِلفِ يارِم، تارِ تار اِمشـوُ گِلِسونِ غَمَه شو مَنـزلِ خاموشُ و بي رَنّم خزونِ شادِيه دِي باغِ بِي برگ و بِهار اِمشوُ فِلک کاسهِ دِلِ پُر داغِه مِنهِ اِشکِنا، آخِـر چي گلِ کاسه اِشکِنَه دل مِه داغدار اِمشوُ دِ سيَنم روزگار سِي، چه توفُونيِ و پا کِردَه گِرفتارِه دِلِ تَنِّم، دِي مُوجِ بي قِرار اِمشـوُ چي دِيشوُ و پَرشوُ، چي هَمَه شوُ يا پَريشُونِم بِيهَ وِردِ زِونِم تـا دَمِ سُو، يـار، يار اِمشـو مَرِي آهِـم اثـر نارَهَ که پاپيچَ فِلک بُـوَهَ مِي حا گوشِه فِلکنِه کر بَه کِنم واهَوار اِمشو دل چي آيينـهَ صافِم، اَسيـر اُور غم بَيِـهَ الهِي اِي دِلِ تَنِّه رها کَـو دِي غُوار اِمشـو نه مَنَه سي شبابِ چَش و رَه دِي دَشتِ بي حاصل نه بازِي سي شِکارِ عيشِ وُ نه شَن دِ قِطار اِمشو برگردان اشعار فوق به فارسي 1 ـ امشب دل پريشاني شبيه، زلف يار دارم و شبي دارم سياه مثل گيسوي يارم تارِتار امشب 2 ـ منزلگاه شب من گلزار خزان رسيده غم است، امشب خزان شادي به اين باغ بي‌برگ و بهار رسيده است 3 ـ بازيگر چرخ کاسه دل پر داغم را شکسته است از اين رو مثل گل کاسه شکن (لاله‌هاي سرخ) دلم امشب داغدار است 4 ـ روزگار سياه در سينه‌ام چه طوفاني به پا کرده دل گرفته‌ام امشب اسير امواج بي‌قرار اين توفان است 5 ـ مثل ديشب و پريشب و همه شب‌هاي ديگر پريشانم من امشب از سر شب تا دميدن سپيده وِرد زبانم يار يار است 6 ـ انگارآهم اثر ندارد تا پاي فلک را در خود بپيچد مي‌خواهم امشب با فرياد کشيدنم گوش فلک را کر بکنم 7 ـ دل صاف و آيينه گونه‌ام اسير ابرهاي غم شده خداوندا اين دل گرفته را از چنگال ابرهاي غم رها کن 8 ـ براي شباب چشم به راه در اين دشت بي‌حاصل نه بازي(پرنده شکاري) براي صيد شادي باقي مانده و نه تيري در تيردانم