گذر عمر

← بازگشت به فهرست اشعار

مـرا شش سـال از پنـجاه بگـذشت گهي شيريـن، به تـلخـي گـاه بگـذشت هـزار و سيصد و هفتاد و هشت است شش و پنجم، به نـادلخـواه بـگذشت ز دور زندگاني، خسته گشتـم شـدم پيـر و جـوانـي، آه بـگذشت ز بـام آسمـان صبـح و شـامم ستـاره کـوچ کـرد و مـاه بـگذشت چنـان تـاريک شـد دنيـا بـه چشمـم کـه گـويي هستيـم در چـاه بـگـذشت به دوشم بار سخت زندگاني چو کوهي بر تني چون کاه بگذشت نـدانستـم، کـه دوران شبـابـم کجـا، کـي، از کـدامين راه بـگذشت کرج 15/5/1378