گر درين پيرانه سر، مشق جواني ميکنم با پريشان خاطري جنگ رواني ميکنم تا نپندارند، زير بار غم تا گشتهام صورت خود را به سيلي ارغواني ميکنم برف پيري بر سرم بنشسته ميدانم، ولي شاعرم، با شعر، عمر جاوداني ميکنم شاهدان جمعند و مي بينند با منشور عشق پيک پيري را خبر از لن تراني ميکنم نيست چندان بي خبر از حال رنجورم اجل دم به دم در مي زند، من سخت جاني مي کنم از نگاه مردم بي غم به تنگ آمد دلم تا نريزد آبرو، با غم تباني ميکنم کوس استغنا زنم، بر بام فقر و نيستي دست خالي دعوي صاحبقراني ميکنم من نسيم زندگيبخش بهار عشق را سد راه رجعتِ باد خزاني ميکنم گرچه گم گرديده اي در خلوت بيناميم با گروه نامداران، سرگراني ميکنم سرو لرزان يدکشهاي عنوان دار را تا کماندار سخن هستم، کماني ميکنم من نميگويم که سکان را به کف دارم ولي کشتي بحر غزل را، بادباني ميکنم با مدد ز انفاس پاک خواجه و شيخ اجل اين زميني واژهها را آسماني ميکنم شعر کو؟ از کورة دل شعله سر بر مي کشد گر به جاي شاعري، آتش فشاني ميکنم تا نگيرد عيب بر من، تا نداند محتسب هر چه بايد کرد با صهبا، نهاني ميکنم شهد از سرچشمههاي زاگروس نوشيدهام در بر البرزيان شيرين زباني ميکنم ميکشم تا شانة انديشه بر زلف سخن خلق طرحي با نقوش ارغواني ميکنم پاي در زنجير جمع انجمنها، نيستم قول رندان، حال با اين لامکاني ميکنم بي خيال از اينکه قدرم را نمي داند کسي ناز برگردون ز بي نام و نشاني ميکنم مينوازم با ني دل، هفت بنـد نالـه را با غزل هايم، غزالان را شباني ميکنم گرچه غافل نيستم از صورت ظاهر، شباب هّم خود را روز و شب صرف معاني ميکنم کرج 2/ 9/ 1385 مطلعي ديگر براي تجليل از مهدياني مطلعي در مقطع شعرم زِ نو با نام دوست باز در اينجا به رسم يادماني ميکنم من سلامم را نثار مهدياني ميکنم با سلام از مهدياني، قدرداني ميکنم دست من از ثروت دنيا تهي باشد اگر جان نثار مقدم اين يار جاني ميکنم هر زمان، در هر کجا ياد آورم از اين عزيز زنده در خاطر حديث مهرباني ميکنم در حق اين مهربان، اين دوست، اين درد آشنا از صميـم دل دعـايي آرمـاني ميکنـم با ادب عرض تشکر از کسي کـاين بزم را در خط تجليل، گـرديده است باني ميکنم مينـهم پـا جاي پـاي ناعم و اين شعر را من به نـام مهديـاني، بايـگاني ميکنم توضيح: اينکه در مراسم بزرگداشتي که انجمنهاي ادبي تهران براي دوست شاعرم آقاي مهدياني برپا کرده بودند به غزل «کماندار سخن» که يک روز قبل از اين مراسم سروده بودم در روز مراسم بزرگداشت با تجديد مطلع هفت بيت پاياني را اضافه و تقديم جناب مهدياني کردم با گراميداشت ياد و نام استاد ابراهيم ناعم رئيس انجمن ادبي حکيم ناصر خسرو که اغلب بعد از قرائت شعر خود مي گويد اين شعر را به نام اين انجمن بايگاني مي کنم و من سالهاست که با اين دو عزيز افتخار دوستي دارم؛ کرج 15/5/1378