کِلِک نِما

← بازگشت به فهرست اشعار

رُوزِمِه چِي شُو‌ زِلفِ تو، سِيـا کِرده چَشت دِلمّهِ هُمسَفَـر دَردُ و بِـلا، کِـردَه چَشـت سِيل چَشيا توُمي گُت وامِه، گرفتارِ توُنِـم وِ گُناهِ چيِ، چِني مِنِه رهـا کِـرده چَشت کـارِتـو خَنسِنـوُ گِـرِيـوِسِه کـارِ منَـه اوُر چشيا مِنِه يه عُمرَه هِنا کِـرده چَشت چَش مِه چِش وِ تَماتَه سِي چِي سِيلم نمي کيِ بي وفا سِي چِي چِني ترکِ وفا کِرده چَشت چّش تُـو ماهِ شُو تَنيايـيُ و تـار مِنـَه سِيل و کِي مِي کِني و مِيل و کُجا کرده چشت بِي سِر و سامونُ و سّر گردوُن سيل تياتِم مِنِه هَر جا کِه مِيرم، کِلک نِما کرده چشت مِه هَنِي هِه اُو شَبابِم کِه وِ جُـرمِ عاشِقي خواروزارِم تِه غَريُو و آشِنـا کـرده چَشت برگردان اشعار فوق به فارسي 1 ـ چشم تو روزم را مثل شب گيسويت سياه کرده است چشم تو دل مرا همسفر با درد و بلا کرده است 2 ـ نگاه چشمان تو بود که به من مي‌گفت گرفتار تو هستم اکنون به کدامين گناه چشم تو اين طور مرا رها کرده است 3 ـ کار تو خنديدن و کار من گريه کردن است ابر چشمان مرا يک عمر است که چشمان تو صدا کرده‌اند 4 ـ چشم من آرزوي ديدار تو را دارد چرا نگاهم نمي‌کني بي‌وفا بخاطر چه اينطور چشمت مرا رها کرده است 5 ـ چشم تو ماه شب هاي تنهايي و تيره و تار من است به چه کسي نگاه مي‌کني و به چه کسي نگاه تو متمايل شده است 6 ـ من بي‌سر و سامان و سرگردان نگاه کردن‌هاي تو بودم به هر کجا که مي‌گذرم چشم تو مرا انگشت نما کرده است 7 ـ من هنوز همان شباب هستم که به گناه عاشقي، چشم تو نزد بيگانه و آشنا مرا خوار و زار کرده است