اي نشـان قهـرمـاني، کفـش تـو تيز، چـون تيـغ يمـاني، کفـش تـو بـا گـذشت قرنها، گـرديد، بـاز يـک درفـش کـاويـاني کفش تـو پـوزة ضحـاک خـون آشـام را بـست با آتـش فشـاني کفـش تـو فـرصتي، بهـر رجـز خـوانـدن نداد بـر دراکـولاي جـانـي، کفـش تـو تيـر در دستـان تـيـرانـداز شـد زد به دزد کاروانـي، کفـش تـو بـر بـه بنـد افتـادگان بخشيـد، باز شـور و شـوق زنـدگـاني کفـش تـو مُهـرِ بـاطل زد به طـومـار ستـم بـا چنـان پـا در ميـاني کفـش تـو گشت سـوي سمبـل ابليـس، پـرت چـون شهـابـي آسمـانـي کفـش تـو نفـرت از طـاغوت را فـريـاد زد بـا زبـان بـيزبـانـي کفش تـو قـامت سـردار جـور و جهـل را کـرد بـا خـفت کمـانـي کفش تـو آبـروي خصـم را بـر بـاد داد بـا حضـوري آنچنـاني کفش تـو خـواب از چشمـان اهـريـمن ربـود بـا خـروشي نـاگهـاني کفـش تـو بـا صلابـت، زد بـه قلـب اهـرمـن راه عيـش و شـادماني کفش تـو ديـو شب را، سر به زير آورد و کرد بـا خـبر از نـاتـواني کفش تـو ضـرب زد، بـر سينـة آزادگـي سکـة صاحبـقرانـي کفش تـو شـاخ غـول زورگـويان را شکست داد از عـزّت نشـاني کفـش تـو بيست را در نامة خود ثبت کرد بـه زِ بـرگي امتحـانـي کفش تـو از بهـار و رويـش ديـگـر سـرود در شبـي سـرد و خـزانـي کفـش تـو گفـت آب رفتـه بـاز آيـد به جـوي راه زد بـر بـدگمـانـي کفش تـو سُستـي بنيـان کـاخ ظلـم را داد نيکـو مـژدگـانـي کفـش تـو شـد مـدال فخـر مـردان بـزرگ بـا غـروري جاودانـي کفش تـو بـر وطـن تـازنده را، بازنـده کـرد بـا چنـان بُـردي جهانـي کفـش تـو در گلـوي گـرگ خـون آشـام غرب لُقمـهاي شد استـخوانـي کفش تـو گـرگ را اذن شبـان گشتـن نداد بست ره بـر يـاوه خوانـي کفـش تـو با تمـام تـوپ و تانـک و تيـر، گشت فاتـح جنـگ روانـي کفـش تـو اي ز سـوي صـد هزاران، مـرد و زن مظهـر خشـم نهانـي کفش تـو آشکـارا، کـرد بـا مستکبـران آنچـه را دانيـم و دانـي کفـش تـو پـا بـه پـاي شعـر شيـواي شبـاب در چمـن بـادا چمانـي کفش تـو به انگيزة تحقير سنبل استکبار جهاني وسيله قهرمان آزادة مسلمان منتظر الزيدي با پرتاب کفش به سوي او کرج 27/9/1387