«به انگيزه جنايات صربيان و مظلوميت مسلمانان بُسني و هرزگوين» دنيا دوباره شاهد بيداد ديگر است جغد پليد جنگ ز خاور، نواگر است گويي که الجزيره، به گرداب خون تپيد انگار صحنه هاي فلسطين، مکرّر است پير و جوان ز جور عدو، ضجه ميکشند کودک به خون نشسته در آغوش مادر است از کُشته پُشته هاست، به هر گوشه و کنار مسلم اسير فتنه و بيدادِ کافر است صربي، سبق گرفته، ز صهيوني پليد بُسني، بسان کشتي در خون شناور است هرزگوين و مردم آن، چون ديار قُدس در کام شعلههاي شرربار آذر است در پرتو سکوت اروپا، سارايُووُ سرشار، غنچههاي پريشان و پرپر است در ساية حمايت غارتگران غرب دست از بدن جدا و جدا پيکر از سر است اي شرقي شريف، نظر کن به خاوران چشمان خلق تحت ستم، بسته بر در است بگشا دهان و مشت گره کرده و بگو آن را که حرف دين و خدا و پيغمبر است تکبير گوي، تا که بلرزد، عدو ز بيم فرياد زن که صوت رساي تو، تندر است کاي پيروِ مسيح، مسلمانکشي چرا اي دشمن بشر، عملت شرمآور است اي جان شکار، خاطر آزادگان عصر در هر کجا زکيد تو خائن، مکّدر است اي مدعي حفظ و دفاع از حقوق خلق بر چهره ات نشان جنايت، مُصوَّر است اسلام، کي به مرگ مسلمان رود ز ياد شمشاد دين ز خون شهيدان تناور است قول خداست اين که ستم پايدار نيست باطل به رزم لشکر حق، مات و ششدر است جاي سکوت نيست، مسلمان به پاي خيز دشمن سلاح بر کف و بگرفته سنگر است آسوده دل مباش، که بر کنفرانس صلح ابر سياه ظلم و ستم، سايه گستر است اين مجمع حقوق بشر، با سکوت خويش در خط انهدام بشر، گرگ پرور است اي اُمت دلير مسلمان، به هوش باش با اتّحاد، فتح نهايي، مُيَسَر است خصم تو نازد اَر به تفنگ و به توپ و تانک تانک و تفنگ و توپ تو، الله اکبر است خرّم بمان شباب که خون مي دهد نويد قرآن مسلط است و مسلمان مُظفّر است کرج 13/6/1371