پل شکسته، پُل شاپوري

← بازگشت به فهرست اشعار

به تعبير ديگر لُرستانيها «طاقِ پِيل ا شِکِسَه» بـرخيز، اي خميـدة دوران، شکستـه پـل يـادآور شکـوه لُـرستـان شکستـه پـل اي سنگ سنگ سينـة پيوسته طاقهـات ديباچه اي ز عشق و ز ايمان شکسته پـل پيونـد ده، دوبـاره تـو شـاپور خواست را با کوه و دشت خطة طرهان شکسته پـل شاپـور را بـگـوي کـه من ايستـاده ام تا سر نهم به پاي سـواران شکستـه پـل تـا بـنـگرم ز دور، اسيــرانِ روم را در التـزام لشکـر ايـران شکسته پـل تا بشنوم غريـو سپـاهي که با غـرور زد سکـه اي بنـام رومشکان شکسته پـل تاريخ قوم من، به تـو پيونـد خورده است اي کوه پا کشيده به دامـان شکستـه پل بـا من بگو، چه بر سر آن قوم رفته است تاريخ را به من، بنمـايـان شکستـه پـل اي از هـزاره زخم فـراوان به تـن، بگـو از ابر و باد و بارش باران شکسته پل از رعد و برق و زلزله و سيـل و صاعقـه وز گردباد و تُندر و توفان شکستـه پـل زان روزها بگو، که خزان بر تو ره نداشت چنگي بزن به زلف بهـاران شکستـه ‌ پـل از ازدحام رهگـذران، قصـه سـاز کـن مستـم نمـا و جام بگـردان شکسته پـل از کـاروان و کـوچ و هيـاهو و همهمـه وز ايل و اسب و گله و چوپان شکسته پل هـرچند خامشي، ز تو بـر گوش مي‌رسـد بانگ خُروس و شيهة اسبان شکستـه پل آيينه اي و در تو تـوان ديـد، آنچه کـرد دور زمان زِ منظره پنـهان، شکستـه پـل در جـام خاطـرم، ز شـراب هـزار سـال افزون ز خطِ جور بريـزان شکستـه پـل سخت است سخت، سير به سوي گذشته‌ها اين سخت را تو کرده‌اي آسان شکسته پل اي شهـرزاد قصـه سـرايِ ديـار مـن بگشـاي در، ز دفتر و ديـوان، شکسته پل من با تـو ره، به دورتـرين عهد، مي‌بـرم مستم کن از حديث نيـاکان، شکسته پـل ز آنان به من بگو، که عبور از تو کرده‌اند آيينـه دار جمعِ پـريشان، شکستـه پـل اي چشمِ چشمه‌هـايِ خروشـانِ خاک من اي رهگشاي کَرخه به کشگان، شکسته پل با رقص آب و ساز نسيـم سپيـد کوه پيوسته باش و پاي بکوبان، شکستـه پـل بـا دست بـاد، زُلـفِ پـريشانِ مـوج را بر لاله‌هاي سـرخ بيفشان، شکستـه پـل اي قـرن‌هـا ز سيـلي سيلابـهاي تُنـد بر تن تنيـده زخم فـراوان، شکستـه پـل اي پـيـر، خـاطـرات زمـان شبـاب را با بود خويش، زنده بگردان، شکسته پـل در گراميداشت نام و ياد زنده ياد صحبت الله خان معيني چاغروند رجل ادبي و سياسي لرستان