او که خود از سرخوشان خط جور جام بود در خُمستان غزل سرجُوش و صاحب نام بود با تني آزرده، روحي خسته از بُن بستها شاعر شيرين سراي تلخي ايام، بود شعر را تا ياد دارم، جز براي دل، نگفت شاعري آزاده از آغاز تا انجام بود از بهار زندگي طرفي به کام دل، نبست خستگي همزاد با آن روح ناآرام بود ياد باد او را که شيرين مي زد و خوش مي سرود ساز هم چون شعر، زير ضربههايش رام بود آدمي را، گرچه ميدانم گريز از مرگ نيست مرگ اين مرد هنر امّا چه بيهنگام بود زين خبر اندوهگين گرديد، هرکس چون شباب آشنا بـا سـوز و سـاز نغمة پـدرام بـود کرج 31/6/1382 سومين روز درگذشت پدرام؛ عباس صادقي متخلص به پدرام، از شعراي واقعاً توانا و خوش ذوق و با استعداد و از نوازندگان چيره دست عضو انجمن هاي ادبي تهران و کرج و ساکن در وردآورد بود واقعاً روحي نا آرام و به تمام معنا هنرمندانه داشت غزلهاي اين شاعر سرشار از مضامين شاعرانه و مفاهيم عارفانه بود زبان شاعر، زبان روز بود. تصويرهاي ذهني و پرواز خيالش به شعر او شور و حالي شگرف مي داد او علاوه بر شعر در موسيقي و نواختن ويولن مهارت کافي داشت روانش شاد در اوايل ميان سالگي دار فاني را وداع گفت