کاشکِي زِمُونَه وا دِلِ تِنِّ مِه، تـا مِيکِـرد زَخمِ مِنـهِ وِ نُسخِـهَ وَصلِت، دوا مِيکِـرد رُوِزم چِنِـي، چِي خَرِمنِ زِلفِت سيـا نِـوِي روزي که بخت وا تو، مِنهِ آشِنـا ميکـرد چَشيا تُو بيِ کِه دَس دِ سَرِ مِه نمِيِ کَشـي سِيِل تُو بِي کِه تَش دِ دِلِ مِه و پا مِيکـرد چُو نِي چيِ مِي کشِم، چِي مِوِي اَر خُدا شُويي نـاز تُـو نوُ نيـاز مِنـهِ جـاوجـا مِيکـرد دُنيـا کِه زيرِ رِي نِمِوِي اَر عَـروسِ بَـخت يـه شُو مِنهِ وِ سِيلِ تِيات پا گُشا ميکـرد بُردي مِنـهِ دِ ياد وُ نمِيرِي دِ يادِ مِـه کاشکي دِلِتِ و عِهدي کِه بِستي، وفا ميکرد داغِ شبـابِـه پِيـرِ غَـمِ پـايـدارِ تـو نـا وِ دِلِم کِه دِلخـوُ شِيـاتِه، تمَـا ميکـرد برگرداندن اشعار فوق به فارسي 1 ـ اي کاش گردش زمان با دل تنگ من مدارا ميکرد ـ و با نسخهي وصال تو زخم دل مرا دوا ميکرد. 2 ـ روزگارم اين چنين مثل خرمن گيسوي تو سياه نبود ـ آن روز که سرنوشت مرا با تو آشنا ميکرد. 3 ـ اين چشمان تو بود که دست از سر من بر نميداشت ـ و اين نگاه تو بود که آتش در دل من برپا ميکرد. 4 ـ تو چه ميداني که من چه ميکشم چه ميشد اگر خدا يک شب ناز کردن ترا با اظهار نيار من جا به جا ميکرد. 5 ـ دنيا که زيرو رو نميشد اگر عروس بخت ـ يک شب مرا به مهماني چشمان تو دعوت ميکرد. 6 ـ تو مرا از ياد خود بردهاي ولي هرگز من ترا فراموش نميکنم ـ اي کاش دلت به عهدي که بستي وفا ميکرد. 7 ـ پير غم پايدار تو داغ جواني را ـ به دلم گذاشت به همان دلي که براي تو دل خوش آرزو ميکرد.