پاييز پايدار

← بازگشت به فهرست اشعار

روزي کِه سِيلِ چَشِ تو رُوزمِه تار کِرد کُوکِ دِلمهِ بازِ دُوَ چَشِت، شِکار کـِرد شِيرين، تُونِه دِ بينِ پِرِيُونِ شَهرِ عشق فرهادِ غـم وِکـوُل دِلِم، اختيار کـرد امّا چي بَه کنِم کِه نِوِي بَخت يـارِمهِ اِي اسَب سَرکَشهِ کِه نموُوِه مِهار کِرد بِينِ من و تو فاصلهَ وَن دَس رُوِزگار بُلبُل دِ باغِ بِي گُلُ و بَرگِم فِرار کِرد تِه غِيرُ و آشِنا وِ خِيالِت قِسَم، مِنـهِ داغِ گُل نِچِيَه دِ بـاغِ تو خـوار کِرد کِه مِه چنِي اسيرِ بِلا بِيم، فـراق تـوُ حالِ مِنـهِ خـرِوُ و پريشوُنو زَار کـرد پـاييـزِ پايـدارِ شُـو انتـظـارِ تـوُ تقويمِ سالُ و ماهِ مِنهِ، بي بِهار کِـرد دِيري و دَرد و داغِ غريوِيُ و جُورِ چَرخ نـازِ تُونـو نِيـازِ مِنـهِ، پايِـدار کِـرد اُورِ غَمِ فِـراقِ تُو، سـاوَن وِ رِي تيـام غَم آسِمُون چَشِ مِه آسارَهَ بـار کِـرد دُنيا کِه رِسمِ اوُ، هِمـه دِل اِشِکناينِـهَ بِي تو دِلِ اَسيرِ مِنـهِ بـي قِرار کِـرد شيرين گُوِتـم تو شورِ شبابِ مِنيِ، نَرو رِتي وُ رَتِن تـو مِنـهِ غَم دِ بـار کِـرد برگرداندن اشعار بالا به فارسي 1 ـ آن روز که نگاه کردن به چشمان تو ، روزم را سياه کرد ـ کبک دل مرا دو چشمان تو مثل باز شکاري، شکار کرد. 2 ـ شيرين در ميان پري رويان شهر عشق تنها ترا ـ فرهاد غم به دوش دل من اختيار کرد. 3 ـ اما چه مي‌توان کرد که بخت با من ياري نکرد ـ بخت اسب سرکشي است که مهار شدني نيست 4 ـ دست روزگار ميان من و تو فاصله انداخت ـ بلبل هم از باغ بدون برگ و گل من فرار کرد 5 ـ به خيال تو قسم نزد بيگانه و آشنا مرا داغ گل نچيده از باغ وصال تو خوار کرد 6 ـ کي من چنين گرفتار بلا بودم دوري از تو عاقبت مرا به اين همه زاري مبتلا کرد 7 ـ پاييز مقاوم شبهاي انتظار کشيدنم تقويم سال و ماه عمرم را عاري از فصل بهار کرد 8 ـ دوري از تو و داغ و حسرت دوران جدايي و جور روزگار ناز کردن تو و اظهار عجز و نياز مرا مداوم کرد 9 ـ ابر اندوه دوري از تو سايه بر چشمان من افکند غم جدايي آسمان چشمان مرا ستاره باران کرد 10 ـ دنيا که شيوه اش همواره شکستن دل‌هاست ـ دور از تو، منِ دل شکسته را بي‌قرار کرد 11 ـ شيرين با خود مي‌گفتم تو شوربخش دوران جواني من هستي ـ رفتي از پيشم و رفتنت مرا غم بار و اندوگين کرد