کرج 2/3/1397 نغمة مـا هـر زماني نغمه خواني ميکنـد ما زمينـي زادگان را آسمانـي ميکنـد ميزنـد آتـش به جان بيقراران، بـا صدا کـوه آواز خـوشش آتشفشـاني ميکنـد نغمـه بـا پرتـاب تيـر سـرکش آواز خود قـامت آوازه داران را کمانـي ميکنـد آنـکه دورادور دارد، دعـوي خواننـدگي پيش او اظهار عجـز و ناتـواني ميکنـد زادة شهـر هنـر، شيـراز ميباشد، ولـي در کـرج با نـازداران زندگانـي ميکند دردهـا دارد به دل از دست بيـدردان دهـر صـورت خـود را به سيلي ارغواني ميکنـد عمـر بگذشت و ندانستم چرا اين روزگار با هنـرمنـد و هنـر، نـامهـرباني ميکند نغمـه امّا بـا تمـام دل شکستنـها، هنـوز بـر سـر پـا ايستـاده، سـرگرانـي ميکنـد هـر کـه در سينه دلي ديوانه دارد چون شباب بـا نواي نغمـه احساس جـوانـي ميکند غزل فوق را در ساعت يازده شب چهارشنبه مورخ دوم خرداد ماه يکهزار و سيصد و نود و هفت بلافاصله بعد از شنيدن صداي گرم و دلنشين دوست ديرينم جناب آقاي سيد احمد حسيني متخلص به «نغمه» از شبکه چهار تلويزيون ايران سرودم و تقديم ايشان کردم