من کيستم

← بازگشت به فهرست اشعار

مـن لـرستـانـيـم، از مـردم خـرّم‌آباد زادگاهم بود آن شهر خوش و خرّم و شاد در هزار و سيصد و بيست و دو خورشيدي پانـزده روز چو بگـذشت ز ماه مـرداد در محلـي که مسماست، به پُشتِ بـازار دست تقدير مرا، چشم بـه گيتي بگشـاد جان گرفتم ز گلستـان و ز گرداب وکيـو و آنگـه از چشمه کوثـر صفت شـاه آباد پــرورش يـافتـة دامـنـة يـافـتـه‌ام يکدلي بود همه آنچه مرا مانده به ياد پـدرم آيـت احساس و فـداکاري بـود بـا صفايش به دلـم درس محبت مـي‌داد مـادر خوب من امروز زمين‌گير شده است خواهم از درگـه داور که شفـايش بـدهاد سخت سـرگرم پـرستاري مـادر بـاشد خـواهـر من که خداونـد نـگهدارش بـاد همسري دارم و شش دختر شاداب و قشنگ خانـة کوچـک و قلبـي زِ محبّـت آبـاد عمـر من در ره تعليـم و تعلّـم بـگذشت کار من بـا گچ و با مدرسه و تخته فتـاد بـه جوانان وطن درس بـدادم همـه عمـر شيوه ام مهر و وفا بود و شعارم ارشاد در جوانـي به بُـت با نمکي دل بستـم سوخت اين عشق مرا و نرسيدم به مـراد عشـق آتـش زنـة طبـع خـدادادم شـد غنچة طبع شکـوفا شـده ام شعـر بـزاد شعـر و آواز خوش و شور شبابم باقيست بعد از اين نيـز رسد هرچه زِ دَر بـادا بـاد کرج 15/5/1378 توضيح : گلستان، گرداب، کيو، شاه آباد اسامي چهار چشمه از چشمه‌هاي متعدد خرّم‌آبادند ـ يافته کوهي در شمال شرقي خرّم آباد است.