عبدالله الفت غزل سراي توانا

← بازگشت به فهرست اشعار

الفـت اَر از خاکيـان الفت گسست رفت و بـا افلاکيـان ميثـاق بست پـا زِ بـزم مـردمِ دنيـا کشيـد صحبـت اهـل جنانـش داد، دست غم‌ گلوگيـر و قفـس تنـگ آمدش بلبـل بـاغ غـزل از بـنـد جست در هـواي ديـدن رُخسـار دوست دل بريد از هرچه بود و هر چه هست بـا سـرافـرازي و استنغـاي طبـع سالـها در کنـج تنـهايي نشست عـاقبت هم الفت عـزلّت گـزيـن چـون اوستـا، از غم ايـام، رست همنشين بـا ساقي کوثـر شـود گردد از سرچشمة تسنيـم، مست رفـت و غيـر از حسرت دور شباب در گذرگـاه زمـان، طرفـي نبست کرج 1/10/1370؛ الفت را از نزديک نديده بودم امّا از دوران جواني به ويژه در زمان تحصيل در دانش سراي مقدماتي خرّم آباد با اشعار او آشنا بودم در اين دوران برادر دانشمند زنده ياد سيد عبدالله الفت که دقيق‌تر اگر بگويم سيد عبدالله فاطمي بروجردي متخلص به الفت ..... زنده ياد سيد اسدالله فاطمي بروجردي رياست دانش سرا را در خرّم آباد به عهده داشت اين معلّم شريف و بزرگوار در تمام سالهاي تحصيل من در دبيرستانهاي خرّم آباد يا دبير من بود و يا رياست دبيرستان و دانش سرايي را که در آن تحصيل مي کردم به عهده داشت در سالهاي بعد که سرنوشت زندگيم را در کرج رقم زد با آزاده شاعري کهنسال و بي‌قيد به تمام تجملات زندگي آشنا و دوست شدم که از تمام مال دنيا يک دستگاه ساز ويولن کم بها داشت که هميشه آن را با خود به همراه داشت. نام اين شاعر آزاده که به تمام معنا بي‌اعتنا به کم و بيش جهان بود و منتقدي صريح الهجه بود و حرف دلش را بي پروا و با شيوايي به زبان مي‌آورد عبدالله سعادت متولد 1297 در شهريار بود اين شاعر آزادمنش و بي‌قرار هر وقت به کرج مي‌آمد اغلب سري به من مي‌زد و با علاقه‌اي که خانوادة من به او پيدا کرده بودند در منزل من اقامت مي‌کرد و با خواندن اشعار و نواختن ويولون صفايي به سراي من مي‌بخشيد اين شاعر درويش مسلکِ خانه به دوش پدرخانم مرحوم الفت بود از دامادش عبدالله الفت و دخترش کمتر حرفي به ميان مي‌آورد، گهگاه با تحسراز الفت ياد مي‌کرد و بدون اينکه نشاني از خود به جا بگذارد رفت بعضي از دوستان از درگذشت او خبر مي‌دهند امّا کجا و کي، معلوم نيست به هر حال ياد او ياد داماد شاعرش الفت و ياد معلم بزرگوارم سيد اسدالله فاطمي بروجردي گرامي باد.