شهر ما، شهر فرنگ است، تعجب نکنيد راستي از همه رنگ است، تعجب نکنيد بيشتر ميزند از دانش و دانايي، دَم آنکه بيش از همه منگ است، تعجب نکنيد کاردان منزوي و کار ندان بر سرکار دور اشخاص زرنگ است، تعجب نکنيد مصلحت جويي و هر لحظه به يک رنگ شدن شيوه اي ناب و قشنگ است، تعجب نکنيد شده آيينه شدن عيب در اين شهر عجيب حرفِ حق، تير خدنگ است، تعجب نکنيد سخن از مردي و مردانگي و قول و قرار مُفت و بيجا و جفنگ است، تعجب نکنيد خيل هستي شده بر باد، چنين ميگويند قلم از جنس کلنگ است، تعجب نکنيد گر نديديد از اين داعيه داران، هنري پاي اين قافله لنگ است، تعجب نکنيد وعدههاشان پي تخدير خيال من و تو حُقه و شيره و بنگ است، تعجب نکنيد آن که در سوي دگر، بَرّة آرامي بود گر در اين سوي پلنگ است، تعجب کنيد نکند شهره به پاکي و صداقت بشويد چشم اين طايفه تنگ است، تعجب نکنيد گفتن از درد، به بي درد، ندارد ثمري دل اين قوم زِ سنگ است، تعجب نکنيد گوش پُر پنبة اين فرقه و فرياد شما قصة آب و هونگ است، تعجب نکنيد شيوة رايج اين قوم، به گويندة حق زود چسباندن اَنگ است، تعجب نکنيد گر شنيديد که آن شيفتة مال و مقام فارغ از نام و زِ ننگ است، تعجب نکنيد مرکب آنکه خر از ديدن او، رَم ميکرد پژو و بنز فرنگ است، تعجب نکنيد او، ز خودخواهي و از خوردن مال دگران اين همه مست و ملنگ است، تعجب نکنيد زين شکم باره جماعت به گمان افتادم آدم از نسل نهنگ است، تعجب نکنيد تا نيايند به خود، اين زِ خدا بيخبران فر، جدا از سرِ هنگ است، تعجب نکنيد آن که در کار هنرمند، گره اندازد اَل باضافة دنگ است، تعجب نکنيد حرف پيش آمد و از مرحله دور افتادم جاي دوري زِ درنگ است، تعجب نکنيد جان مطلب نه همان بود که گفتيم و گذشت سخن از دوست قشنگ است، تعجب نکنيد دوستان، بر سرِ کرسي رياست، در شهر شعله ور آتش جنگ است، تعجب نکنيد مجلس رايزني، راهزني، گرديده است بُرد با تير و تفنگ است، تعجب نکنيد ماده و تبصره و اصل و اساسنامه، کنون فحش و فرياد و فشنگ است، تعجب نکنيد کار شورا، اگر از شور کشيده است، به شر قافيه بر همه تنگ است، تعجب نکنيد بين ياران دو کانديد در اين شهر خراب سخن از سيلي و سنگ است، تعجب نکنيد پيش صاحب خَرَدان، شهد بود شعر شباب بي خرد را چو شرنگ است، تعجب نکنيد در زماني که بين دو گروه طرفدار دو کانديداي شهرداري کرج کار اختلاف بالا کشيده بود و هر يک ديگري را نالايق ميدانست طنز بالا سروده شد