در گيلان خانه‌اي بي شيون نيست

← بازگشت به فهرست اشعار

شعر ما را شيون از بي شيوني پايان ندارد راست چون جنگل که از هجران کوچک، جان ندارد شير جنگل را خروش شيون از پي بود، امّا کوچ شيون بر اثر، فرياد کوچک‌ خان ندارد خطه سبز سخن انگار بي او، آه ديگر آتشين دم مرد صاحب درد، در ميدان ندارد گفت در گيلان ما يک خانه بي شيون نباشد گرچه ديگر شيوني شيرين ‌سخن، گيلان ندارد بي نگاهش سبزه مي خشکد به شاليزارهامان آسمان ابري فومن دگر باران ندارد رود بي پاياب دريا جوش شعرناب شيون اي دريغا دير گاهي شد، سر توفان ندارد اي نگاه مهربانت آشنا با باد و باران درد دل برداشتن از ديدنت، درمان ندارد بازگشتي تا شبام بود، در سير کلامت بي تو تکرار جواني‌هاي من، امکان ندارد کرج 24 / 8 / 1377 پارک‌ چمران