از سر هستي، چو آن فرزانة فومن گذشت با گذشتش دوستان را کار از شيون گذشت در خزان آن بهاري تر ز گلزار شمال موسم عطر گل سوري تراويدن گذشت بعد گلشن، داغ اين درد آشنا يار قديم سخت چون سوگ اوستا بردل ميهن گذشت با غزلهاي بلند درد خود، دامن کشان بار دلتنگي به دوش از تنگناي تن گذشت سوز دل را، صد قصيده در غزل بايد سرود آن سخنداني که بُد استاد در اين فن گذشت خسروي شيرين سرا، در بيستون شعر بود نوعروسان سخن را دست در گردن گذشت اي شميم شعر نابت، خوشتر از شور شباب با سکوتت سيل اشک از ديده بر دامن گذشت شيون فومني توانا شاعري که يک سر و گردن شعرش بالاتر از شعر بزرگان ادب معاصر بود غزلهاي شيون با سبک کهن و با حال و هواي امروز از زيباترين و ماندگارترين غزل هاي همه دورانهاست. شيون از زمرة قدرترين غزلسرايان وطنز پردازان به زبان فارسي و گيلکي از دوستان عزيز و صميمي بود که با کمال تأسف خيلي زود رخت از جهان بربست و از دست دادن کليهها و زمين گير شدن به او مهلت عمر طولاني نداد در گيلان هيچ خانهاي نيست که کتابي از سرودههاي شيون در آن نباشد و چه شاعرانه در سوگش بر در و ديوار گيلان نوشتند امروز يک خانه در گيلان بي شيون نيست. يادش گرامي باد کرج 26/6/1377