ســر نهــاده بـه دامـن البـرز تنـگ آغـوش رود، شهــر کـرج سبـز در سبـز، کـوه و دره و دشـت شهـرِ گُـل تـار و پـود، شهـر کـرج شهـرِ آب و هـوايِ رؤيـايـي شهـرِ شعـر و سـرود، شهـر کرج آشتـي بـخش اهـل دانـش و ديـن بـا تمـام وجـود، شهـر کـرج بـا نسيـمش، شکـوفـه ميبـارد از فـراز و فـرود، شهـر کـرج صنعتـي شهـرِ کـارخانـه و کـار شهـرِ دور از رکـود، شهـر کـرج شهـرِ آن شاهـدِ سـرافرازي کـه جهانـش ستـود، شهـر کـرج شهـر گُـردي که گـوي سبقت را از شهـيـدان ربـود، شهـر کـرج شهـر آن کـو زِ نقـدِ جـان، بـر خصم شطِ آتـش گشـود، شهـر کـرج هـر کـه دل از ديـارِ خـود بـر کنـد در تـو آخر غنود، شهـر کـرج اي حريـم حضـور اهـل هنـر بـر تـو، از مـا درود، شهـر کـرج در آغاز زمستان سال يک هزار و سيصد و هفتاد و پنج صدا و سيما به قصد ارائه يک برنامة چند ساعته در هفته (تلويزيوني) در مرکز راديو تلويزيون کرج از من دعوت شد که براي افتتاح شعري بخوانم مجري برنامه آقاي احمدزاده چند ساعت قبل از اجراي موضوع را با من در ميان گذاشت در همين فاصلة کوتاه سروده فوق را آماده و بعد از مطالبي کوتاه در سرآغاز برنامة افتتاحيه قرائت کردم. کرج 20/10/1375 سـليـمـانـي آن رستـم نـامـدار رها شـد زِ رنـج و غـم روزگار جهـان پهلـواني کـه چـون او جهـان نـديـده است در پـهـنـة کـارزار ز گفتـار و رفتـار و پنـدار نيـک نشـان داشت، پـوشيـده و آشکـار پـس از تختـي آن قهـرمان ستـرک بـراي وطـن آفـريـد، افتخـار جـوانمـردي از شـاه مـردان علي گـرفت و نشـد دور از ايـن مـدار نشـد غـره بـر زور بـازوي خـويش تـواضع شـدش شعـر و مـردي شعـار گرانتـر زِ هـر سينـه آويـز، مانـد از او يـاد و نـام نکـو يـادگـار دريغـا و دردا، چـه بـيگـاه بـود خـزانش بـه هنـگام فصـل بـهـار بسـا پيـر در سـوگ او چـون شبـاب در ايـران شـد از رفـتـنش، داغـدار کرج 1/3/1393