در انجمن ادبي وصال

← بازگشت به فهرست اشعار

محو ليلاي محبت شد و مجنون گرديد هم نفس با نفس عاطفه مدفون گرديد گاه پرواز به پاس دل بي‌کينة خود صاحب بال هما گشت و همايون گرديد دل او در دل فردوس خدا جاي گرفت دل ما بود که از دوري او خون گرديد در انجمن وصال، باران سخن بارد زِ لب طلايه ‌داران سخن گرديده شکوفا به زمستان‌اي دوست در موسم دي ماه بهاران سخن در بـزم وصـال جملـه مست آمده‌اند حلاج وشـانِ مـي پـرست آمده‌اند تـا کوچ کند ز کوي ما سردي دي چون پيک بهار، گل به دست آمده‌اند در ملک سخن هر آنکه جاهي دارد بر انجمن وصال راهي، دارد وآن کس که ندارد خبر از بـزم وصال بـر لب زِ غـم فـراق آهـي دارد در بزم وصال، مهرباني جاريست شور و شعف و عشق و جواني جاريست از نـاي خـوش نغمـه سـرايان، امشب انفـاس نسيـم زنـدگانـي جاريست تـا نغمـه بـه نغمـه مي‌گشايـد لب را بـيـرون فکـند زِ پـرده کوک چپ را با زنگ صداي پرتوانش در دَم چون برق سپيده، مي‌شکافد شب را در بزم وصال، شعر نُقـل تر ماست دوشيـزة زيبـاي غـزل، دلبـر ماست تا اوج کمال آدمي، مـوج زنان پرواز سخـن بستـه به بـال و پـر مـاست اي با زرِ نـاب دل خـريدار سخن تـالار سپيـده گشت، بـازار سخن گر طالب رفتن از خـودي تا به خدا کوک است به بزم شاعـران تار سخن در اين انجمن تواناترين خوانندگان و نوازندگان شاعران را همراهي مي‌کردند در ابيات زير به اسامي هنرمندان اشاره‌اي کرده‌ام. در بزم وصال شوق ديدار خوش است ديدار رفيقان وفادار خوش است با شعرِ شهِ نغمه سرايان، سعدي آواي دل انگيزِ جهاندار خوش است بـا سـاز امـامي بـه طـرب، آمده‌ايم فـارغ زِ غـم و رنـج و تـعب آمده‌ايم تـا روز شـود زِ پـرتـو روي سخـن چون صبح سحـر به جنـگ شب آمده‌ايم هنـگام کـه پـرنيـا طَـرب سـاز کنـد روبند زِ روي ساز خود باز کنـد سـاز وي و آواز زمـانـي، آنـگاه در انجمـن وصـال اعجـاز کنـد با سـاز امـامي چـو خلـج مي‌‌خواند انـگار تمـامـي کـرج، مي‌خواند گويي که زند زخمه نکيسا بر چنگ داوود دگـر بـر ايـن نهـج مي‌خواند بــازآ، بــازآ، گـر اهـل حالـي بازآ گر دوز زِ قيد قيل و قالي بازآ دوران فراق، طي شد اي دوست، اگر در آرزوي بــزم وصــالــي، بــازآ انجمن ادبي وصال که به ابتکار اينجانب و زنده ياد مرحوم شيدا شکل گرفت و چند سالي گاه در تالار سپيد و گاه در سالن پذيرايي هتل سامان کرج تشکيل جلسه ميداد و اکثر قريب به اتفاق شعراي صاحب‌ نام کرج در آن عضويت داشتند و شعراي مهماني از شهرهاي ديگر بالاخص تهران اغلب در اين جلسات حضور پيدا مي‌کردند يکي از پربارترين انجمن‌هاي ادبي هنگام اداره جلسات اغلب اوقات اشعاري را که از پيش سروده بودم آغازگر شعر ديگر شاعران مي‌کردم از قبيل ابيات بالا در اين ابيات اشاره کردم به نام برخي هنرمندان عزيزي که رونق افزاي انجمن بودند از جمله استاد آواز جهاندار، استاد موسيقي حسين پرنيا، خواننده خوش صدا سعيد خلج و نوازنده چيره دست امامي و دوست شاعر و خوش صدايم سيد احمد حسيني(نغمه) و زنده ياد حسن زماني دي‌ماه 1387