حميد ايزدپناه

← بازگشت به فهرست اشعار

به بهانه برپائي شب ايزدپناه در موسسه لغت نامه دهخدا تهران به تاريخ 19 / 2 / 1394 قوم لُر بالد بـه نـامت اي گرامي اوستاد تا ز لُر نام و نشان باشد، نخواهي شد، زِ ياد هر اثر ز آثار جاويدان تـو گنجينه ايست از شکـوه و شوکت ايـن مردم نيکو نهاد تا جهـان آگـاه گردد از بـزرگي هـاي مـا خم نيـاوردي بر ابـرو زان همه رنج زيـاد دادي از آثـار تـاريخي مـا، داد سخن جهد پربارت، فراتـر آمـد از هر اجتهـاد تـا به خاطـره‌ها بمانـد با قلم بگـذاشتي داستـان‌ها و زبانـزدهاي ما را در مـزاد واژه‌ها مي‌رفت تا محـو از زبانِ ما شونـد داد بر اين واژه‌ها، کلک تو عمر و امتداد واژه‌هـا را در دل اوراق فـرهنگ لُـري تـا بقـا يابنـد بـا آينـده بستـي انعقـاد در پنـا ه امن ايـزد باشي اي ايـزدپنـاه اي نگهبـان زبـان ايـزد نگهدار تـو بـاد اوليـن کانـون شعر شهـر ما با دست تـو در به روي شاعران و نغمه پردازان گشـاد هر اثر از باستان پنهان به کوه و دشت بود از طريـق کاوشت در معرض ديـد اوفتـاد آن همه گنجينـة گـرد فـراموشي به سـر بهـر ما بـار دگـر از بطـن آثـار تـو زاد در حمايت از هنرمند و هنر بودي به حق بي‌تکلف، بي‌ريا، بـا عشق، ايمـان، اعتقاد اهل ذوق و شـوق شهـر خرّم و آبـاد ما با مـرور خاطـراتت خاطـري دارنـد شـاد اي که در تحقيق تاريخي و موسيقي و شعر بود سودايت به سر تا شامگه از بـامـداد جلـوة نـازک خيالي‌هات در شعـر لُـري اصفهاني سبک صائب را همي آرد بـه ياد سال‌ها دوري و مهجوري ز ما دورت نکرد بُعد منزل از تو ما را رخصت نسيان نـداد قـوم لُر تا هست مرهون تو و آثـار تست ما و قدرت را ندانستن چنين هرگز مبـاد هر کجا هستي، ز درگاه خدا خـواهم دلت سبـزتـر از زادگاهت خـرّم و آبـاد بـاد از کهنـسال لُـرستاني گرفتـه تا شبـاب با تو در هستي به مصداق مريدند و مُراد کرج 18 / 2 / 1394