به دوست شاعرم نعمت الله مهدي فر اخضر

← بازگشت به فهرست اشعار

سخنـدان است و شيـوا مي‌سـرايـد بـه حُسـن لفـظ، معنـا مي‌سـرايـد بـه گـل افشـاني طبـع جـوانـان چـنـان پـيـران دانـا مي‌سـرايـد مُسمـط را، ملّمـع را، غـزل را لطيـف و نـغـز و زيـبـا مي‌سـرايـد سخـن از تلـخ و شيريـن‌هـاي ديـروز بـراي نـسل فــردا، مي‌سـرايـد گهـي از ظهـرِ عـاشـورا، زنـد دم گـه از ميـلاد مـولا، مي‌سـرايـد قصـايـد را بـه اخـلاص و ارادت بـه مـدح آل طاهـا مي‌سـرايـد نهـال شـور و شـوقش بـارور بـاد بـه بـاغ زنـدگي، تـا مي‌سـرايـد بـه جمـع نکتـه‌ سنجـان، طبـع اخضر بنـام قطـره، دريـا مـي‌سـرايـد جـوانـي را بـه يـادم آورد، او شبـابـم را شکـوفـا مـي‌سـرايـد نعمت‌الله مهدي فر متخلص به اخضر متولد 1304 در اردهال کاشان از شعراي پيشکسوت ساکن کرج است نزديک به 25 سال است که توفيق دوستي با او را دارم در انجمن هاي ادبي تهران و کرج و در هيأت‌هاي مذهبي حضوري هميشگي دارد علاقه وافر به سرودن قصيده به ويژه قصايد مذهبي دارد، در آستانه انتشار اولين اثرش به نام قطره به اتفاق ساير دوستان در بزم شعري که در منزل ايشان در گوهردشت کرج حضور داشتم ابيات بالا را بداهتاً سرودم و تقديم ايشان کردم در هشتاد و هشتمين سال عمرشان آرزوي سلامت برايشان دارم.