براي گلهاي پرپر شده شاهرخي

← بازگشت به فهرست اشعار

زَد شبيـخون دست گلچين خزان بهتـر از ايـن نيست آيـين خزان هفـت گل در يـک زمان پرپر شدند بـار انـدوه دل حيـدر شدند فاطمـه با فاطمـه محشـور گشت ذره بـود و آشنـا بـا نـور گشت مـادري بـس مهربان در خاک رفت نـي غلط گفتـم که بر افلاک رفت چون دلش بهر عزيزان تنگ بود ايـن سفر هـم همـره هـوشنگ بود گيتـي از هوشنگ خود دل، برنداشت دوري از او را دمي باور نداشت همـره هوشنگ زيـن وادي گذشت زيـن قـفس تا مـرز آزادي گذشت رفت سـوي آسمان‌ها از زميـن هـم فريـد و هـم فرين نازنيـن سـوگ اين دُردانـه‌ها جانکاه بود قاصـد اشک و رسـول آه بود داغ بابـک خـارج از انـدازه بود دفتـر انـدوه را شيـرازه بود راستـي گـرگ اجل بيـداد کرد با چنيـن بـازي کـه با آزاد کرد هفـت گل را پـرپـر و پـژمرده کرد چهـره منـصور را افسـرده کرد در فروردين ماه سال 1375 بر اثر سانحه اتومبيل در جاده اصفهان به شيراز دوستان ديرينم منصور و دکتر فرامرز شاهرخي هفت تن از عزيزان خود را از دست دادندمادر برادر زن برادر فرزندان عزيز دکتر فرين و فريد ،بابک و آزاد اين واقعة دردناک تنها اين خانواده خوب بختياري تبار مقيم کرج را تکان نداد بلکه دل شهري را به درد آورد اشعار بالا عرض تسليت من به اين دوستان عزيز و پدر داغدارشان آقاي حيدر شاهرخي بود.