هر چه مي کردم به چشمانت نگاهي بيشتر مي کشيدم از دل سر گشته، آهي بيشتر دست پيمان با تو دادن، اشتباهي محض بود ميگريزم از تو اکنون، اشتباهي بيشتر ميکشم با خود تو را تا نا کجا آبادِ درد من که ره گم کرده ام، گم کرده راهي بيشتر سفرة دل پيش غير و آشنا خواهم گشود خسته ام زين روسياهي، روسياهي بيشتر خنده بر اشکم مزن، با خنده مي گريانمت هرچه باداباد، بزم اشک و آگاهي بيشتر آتشم بر جان زدي، آتش به جانت مي زنم من گنهکارم، گنهکارم، گناهي بيشتر زير سقفِ خانة غم زيستن تاکي، شباب ساز کن رخت سفر، بي سرپناهي بيشتر