گلچين برگ و بهار

← بازگشت به فهرست اشعار

تو گل از باغ و من باغ از گل روي تو مي‌چينم تو برگي، من بهاري در تماشاي تو مي‌بينم مپرس از من کيم، اهل کجا هستم، چه مي خواهم پريشان خاطري، حسرت نصيبي، عشق آيينم به مصداق کلام آسماني گونة حافظ «به مژگان سيه کردي هزاران رخنه در دينم» علي رغم گذشت عمر، در من زنده مي‌سازي زمان طرح شعر غنچه‌اي با نام نسرينم به يغماي شب اين بي‌ستاره مرد سرگردان در اين غربت سراي غم تو بودي ماه و پروينم از آن ترسم که در عشقت به بدنامي کشد کارم ندارد تاب ماندن در فراقت، پاي تمکينم مرا در هالة رؤياي فرهادي رها گردان مکن بهر خدا بيدار، از اين خواب شيرينم نگاهت بي‌تکلّم بر دلم الهام مي‌بخشد لبت در تشنه کامي مي‌دهد بي بوسه تسکينم گهي بنشين به پيشم تا زِ دل اندوه برخيزد گهي برخيز تا چون سايه در پاي تو بنشينم غزال وحشي دشت غزلهاي دل انگيزم گلم، باغم، بهارم، آرزويم، عشق ديرينم جواز بازگشت شور شيرين شبابم را به پيري در شب مهتاب چشمان تو مي‌بينم (غنچه اي با نام نسرين) اولين مجموعة شعري است از سروده هاي بين سالهاي 1340 تا 1350