به جز از مهر و وفا چيست گناه من و تو که به هم دست ندادند، نگاه من و تو ما چه کرديم به جز مشق محبت که زمان سنگ انداخت چنين بر سر راه من و تو دل ما سوخت پي آرزوي وصل و نسوخت هستي فاصلهها ز آتش آه من و تو آن چنان تيره و تار است، که پهلو نزند با شب بيسحران روزِ سياه من و تو گريه کن گريه، که جز گريه تنهايي نيست به دو چشمان تو سوگند، پناه من و تو پاکبازيم و از آن خوش که به ديوان عمل جز ورق پارة دل نيست گواه من و تو گذر اختري افسوس، نيفتاد، شباب به شب و روز ز اندوه سياه من و تو