مادر ز راه دور درودم براي توست گوشم هماره گوش به زنگ صداي توست تا هست، سايهات به سرم پايدار باد بهتر ز هرچه هست برايم دعاي توست مادر به جان تو که به جان دوست دارمش وز جان عزيزتر به خدا ميشمارش امروز را به نام تو ناميدهاند و من بر بوم دل به کلک سخن مينگارمش مادر ببخش گر نه چنان است شعر من آيينه دار جور زمان است شعر من دارد خبر ز حال دل دردمند من پژواک يک دلِ نگران است شعر من مادر دلم ز غصه و غم پر ز خون شده کاخ اميد و آرزويم بيستون شده سالي دگر گذشت و خزاني دگر رسيد بـر سـي خـزانِ عمـر خزان فزون شده بلبل ز باغ بيگل و برگم رميده است سرو رساي قامتم از غم خميده است شوري نمانده است که شعري بگويمت کس معجزي زتار شکسته نديده است کس در قمار عشق گرانتر ز من نباخت با تلخي سکوت کسي مثل من نساخت طوفان نامرادي و ناکامي و شکست بر جلوة جواني کس مثل من نتاخت مادر دگر اميد به ماندن نمانده است پيغامي از براي رساندن نمانده است از دفتر جواني من حرف تازهاي ديگر براي نامه پراندن نمانده است مادر قسم به جان تو بر جان رسيدهام آن کهنه قصهام که به پايان رسيدهام از قلّة شباب چو بهمن فتادهام وز فرودين عمر به آبان رسيدهام از اواخر سال 1347 که براي ادامه تحصيل به اهواز رفتم هر سال روز مادر قطعه شعري ميسرودم و براي مادرم که در زادگاهم خرمآباد زندگي ميکرد ميفرستادم امسال حال خوشي نداشتم قطعه بالا را در روز مادر سرودم اما هرگز دلم راضي نشد که با فرستادنش گرد غم بر رخسار مادرم بنشيند اين شعر را هرگز مادرم نشنيد.