پردة خيال

← بازگشت به فهرست اشعار

امشب دلم هوايِ مي و ساز مي‌کند ساقيِ مِيَم نمي‌دهد و ناز مي‌کند در پردة خيال به مضرابِ غمزه‌ها نازِ نگاهِ اوست که اعجاز مي‌کند سکر شراب، با دلِ سودايي ام نکرد کاري که آن دو نرگسِ غماز مي‌کند با اين دلِ رها شده از کف، نگاهِ او امشب، هزار سينه سخن ساز مي‌کند داند، خُمارِ جُرعة جانبخشِ ديگرم جام لبش ز دادن مي، ناز مي‌کند در قايقي به سينة کارون، ترانه خوان چشمش مرا مسافرِ اهواز مي‌کند يادش مرا به ساحلِ سرسبزِ نخلها باز آن شباب مستِ غزلساز مي‌کند خرم آباد2/9/1356