پاي بوس بهار

← بازگشت به فهرست اشعار

خوش آن دمي که خيالم به خانه برگردد سفير فکر من آسوده از سفر گردد تمام عمر سرودم، حديث حسرت را خدا نصيب کند، قصه مختصر گردد به کيمياي نگاهي که کار ساز من است مِس شکستة قلبم دوباره زر گردد درخت خشک اميدم، به پاي بوس بهار دوباره سبز شود، باز بارور گردد به کام من که‌ نديدم به غير ناکامي مدار واقعه، بر گونه‌اي دگر گردد به پيشگاه نگاهم، هر آنچه ديوار است فرو بپاشد و هر يک هزار درگردد ز راه مهر، شبي با طلوع طالع سعد طلسم بشکند و سحر بي‌ثمر گردد محاق محو شود، مه نقاب بگشايد ز دام فتنه عقرب، رها قمر گردد خورد به قلب هدف، تير آرزوهايم لبم ز بادة سرشارِ عيش، تر گردد دوباره نخل شبايم، جوانه خواهد زد مدار بخت به کام دلم، اگر گردد