خيالم غرق در درياي عشق است دلم ديوانة دنياي عشق است مرا مجنون شهر خويش گفتند چو ديدندم به سر سوداي عشق است خدا داند که با برق نگاهي ز سر تا پاي من سيناي عشق است مبادا يک دمم از عشق خالي مرا اين مستي از ميناي عشق است اگر از من، مني باقي نمانده است منِ بي ما و من، معناي عشق است چگونه شکر گويم کاين، نبودم نشان بودن يغمايي عشق است بگو با آنکه ميپرسد ز نامم به سر افتادهاي در پاي عشق است