نقش غم

← بازگشت به فهرست اشعار

اي که نقش غم تو، بر دل و جان است، هنوز دلم از دست جفايت به فغان است، هنوز گرچه پيمان وفا را به خطا بشکستي بي تو خون دلم از ديده روان است، هنوز قامت طاقتم از بار فراقت، خم گشت آري آن سرو خزان ديده، کمان است هنوز سال‌ها طي شد و ياد از من تنها نکني اي که يادت به من الهام رسان است، هنوز بي تو از زادگه خويشتن آواره شدم کشتة عشق تو بي نام و نشان است، هنوز گرچه کم نيست براي دل من ماية درد شوق ديدار تو، سرخط امان است هنوز با همه خستگي از گردش ايام، شباب به هواي تو و عشق تو، جوان است، هنوز