مادر

← بازگشت به فهرست اشعار

گر انديشـه‌هـا آتشين پر شوند دقايق همـه روح پـرور شوند اگـر نکتـه‌هـاي معانـي فـروز به ذهن و زبان سايه گستر شوند اگر شاخ و برگ درختان سبز همه کلک و اوراق دفتر شوند رسد چون به توصيف مادر سخن تمـام عبـارات، ابتـر شـونـد چـکد گـر ز ابـر بهـاري گلاب بـر و بـوم پـُر لالـة تـر شـوند ببـارد اگـر آب گُـل بـر زمين اگـر ذره‌هـا ذره پـرور شـونـد اگـر خـارهـا سـرو و خـاشـاکها درختـان سبـز صنوبـر شونـد اگـر ريگهـا، ماسـه‌ها، سنگهـا همـه لعـل و يـاقوت و مرمر شوند کجـا مـي‌تـوانند بــا جلـوه‌اي ز احسـاس مــادر بـرابـر شونـد بـه تيـرم بـدوزد، اگـر روزگار وگر جسـم و جانـم مکـدّر شونـد اگر لحظه هاي خوش هستيم بـه دريائـي از غم شنـاور شوند اگـر سـرخ گلهـاي بـاغ اميـد پياپـي بـريـزنـد و پـرپـر شـوند اگـر بـرگهـاي درختـان سبـز به چشمم همـه تيـر و خنجـر شوند مـرا دلخوشي‌هـاي دور شبـاب بـه ديـدار مـادر مکـرّر شـوند اهواز 22/9/1361