آتشي بر جان من افروخت غم تار و پود هستي ام را سوخت غم خرمن عيش مرا بر باد داد درس، انگار از دلم آموخت غم سرنوشتم راه با شادي نداشت غم براي ماندنم اندوخت غم ناچشيده مي ز ميناي شباب بهر لبخندي لبم را دوخت غم
آتشي بر جان من افروخت غم تار و پود هستي ام را سوخت غم خرمن عيش مرا بر باد داد درس، انگار از دلم آموخت غم سرنوشتم راه با شادي نداشت غم براي ماندنم اندوخت غم ناچشيده مي ز ميناي شباب بهر لبخندي لبم را دوخت غم