فرمان دل

← بازگشت به فهرست اشعار

گرچه مي دانم کُميت بخت من پا در گل است بيم رسوايي ندارم، سر به فرمان دل است روزهاي با تو بودن بود، دور هستيم بي تو اما روز و ماه و سال من بي‌حاصل است دوست دارم دوستان، عشق جنون آهنگ را دل در اين سودا به پا در بند بودن مايل است تکيه‌گاه بيقراران ساحل آرام نيست موج نا آرام را آغوش دريا منزل است در گذرگاه نگاهي گم شد از دستم شباب حيف کان چشمان چشمک زن ز حالم غافل است