عمر شب

← بازگشت به فهرست اشعار

گرچه دوران بدي بود زمان من و تو لب ز فرياد نبستند زبان من و تو ننشستيم خموش و ننشينيم، وگر فرخي وار بدوزند دهان من و تو تا نفس زير ستونهاي سخن پابرجاست بر سر دست بود، تير و کمان من و تو غير ديدار رخ زرد اسيران ستم نيست تا بوده و تا هست، خزان من و تو تا جهان مأمن بيدادگران است، مباد يک سر موي سبک، بارگران من و تو عمر شب گرچه دراز است، نخوابند دمي چشم بر داغِ شقايق نگران من و تو گرچه بر باد شد آن دولت بيدار شباب تا بود عشق، بود نام و نشان من و تو در يکي از انجمن هاي تهران رديف (من و تو) را به اقتراح گذاشته بودند. در تاريخ15/6/1377 هفت غزل با قوافي مختلف با همين رديف ياد شده و در وزن هماهنگ و يکسان با عناوين عمر شب، گرية تنهايي، فصل خزان، در کف باد، پائيز مکّرر، دعاي من و تو و واژه اميد سرودم.