عزم گل چيدن

← بازگشت به فهرست اشعار

مه من مهر تو از سينه به در نتوان کرد دوري ات کار خطيري است، خطر نتوان کرد نيست از سرکشي شعله سمندر را باک منع پروانه ز پا بوس شرر نتوان کرد باغباني کنمت با همه خوناب جگر گر چه دانم به تو اميد ثمر نتوان کرد با همه ناله و فرياد و فغان، مي دانم به دل سنگ و سياه تو گذر نتوان کرد امشبي را که مجال است گر از کف برود تکيه، بر ديدن شبهاي دگر نتوان کرد بي تمناي وصال تو زگلزار شباب عزم گل چيدن و آهنگ سفر نتوان کرد