مه من مهر تو از سينه به در نتوان کرد دوري ات کار خطيري است، خطر نتوان کرد نيست از سرکشي شعله سمندر را باک منع پروانه ز پا بوس شرر نتوان کرد باغباني کنمت با همه خوناب جگر گر چه دانم به تو اميد ثمر نتوان کرد با همه ناله و فرياد و فغان، مي دانم به دل سنگ و سياه تو گذر نتوان کرد امشبي را که مجال است گر از کف برود تکيه، بر ديدن شبهاي دگر نتوان کرد بي تمناي وصال تو زگلزار شباب عزم گل چيدن و آهنگ سفر نتوان کرد