آن کس که ترا برتري از حور و پري داد ما را به تو مشغول و ز خود بيخبري داد آن کس که مرا کرد گداي سر کويت در مملکت حسن ترا تاجوري داد پاي دل ما را به يکي حلقه مو بست زنجير به پاي تو ز زلف دگري داد آموخت مرا شيوه دنبال دويدن آنکو به تو بگريختن کبک دري داد ما را به نظر بازي چشم تو، فرستاد آن کس که ترا بهرة بيدادگري داد از سوختنم، عشق به پروانه بياموخت وز نالة من درس به مرغ سحري داد ما را به سر کوي وفا خانه نشين کرد آن کس که ترا رسم و ره رهگذري داد اي گل به خدا آنکه بهار تو بياراست بر نخل شبابم ثمر بيثمري داد