شعار مکرّر

← بازگشت به فهرست اشعار

در اين ديار سخن از وفا نمي‌گويند سخن به شيوة صدق و صفا نمي‌گويند چه ديده‌اند ز بيگانگي که ديگر هيچ به آشنا سخن آشنا، نمي‌گويند اگر ز دولت باطل بري و بي‌خبرند چرا زِ حق به زبان رسا، نمي‌گويند قبيله اي که ز غيرِ خدا بلا ديدند به حيرتم که چرا از خدا، نمي‌گويند ز راه راست نبردند ره به خانه دوست که کجروند و به غير از خطا، نمي‌گويند زِ مردمي چه بدي ديده اند اين مردم که مردوار، سخن بي‌ريا نمي‌گويند مگر نه شعر، نشان شعور و آگاهيست به جز شعار مکرّر چرا نمي‌گويند فداي غيرت آنان که جز به صدق، شباب سخن به محضر شاه و گدا نمي‌گويند