تو رفتي چشمة چشمم پر از خون ماند و من ماندم غريو شيونم در دشت و هامون ماند و من ماندم تو رفتي و به دنبال تو، بيسامان و سرگردان سيه روزي پريشان تر ز مجنون ماند و من ماندم چه ميشد چون گذشته باز بر دشت دلم تازي به يادم ياد شبهاي شبيخون ماند و من ماندم اگرچه دورم از آن ساحل سرسبز رؤيايي خيال خلوت شبهاي کارون ماند و من ماندم هنوزم مردم چشمم به دنبال تو ميگردد نگاه تشنهام از چشمه بيرون ماند و من ماندم به يادت اي عروس شهرهاي خوب خوزستان شميم دلکش شعر همايون ماند و من ماندم شبابم را بجا بگذاشتم در باغ چشمانت در اين غربت سرا حالي دگرگون ماند و من ماندم به ياد همايون کرمانشاهي و شب زندهداريهاي شاعرانه در نخلستانهاي ساحل کارون