سکه غم

← بازگشت به فهرست اشعار

چگونه شعر بگويم که شور و حالي نيست فراغ خاطري و ميلي و مجالي نيست چگونه شعر بگوييم که باورم شده است حديث عشق به جُز خوابي و خيالي نيست چگونه شعر بگويم که بارِ بودنِ من به دوش سال و مه عمر جز وبالي نيست چگونه شعر بگويم در انحصار قفس که پاي بسته‌تر از من شکسته بالي نيست چگونه شعر بگويم که دور درد مرا در اين تسلسل بي انتها، زوالي نيست چگونه شعر بگويد کسي که در کف او به غير سکة غم، نقد ماه و سالي نيست اگرچه سينه تنگم سفينة غزل است براي طبع غزل ساز من غزالي نيست مرا ز عهد جواني به غير نام شباب به جان دوست قسم، جلوه و جمالي نيست