سوگند

← بازگشت به فهرست اشعار

به آب و آتش و آبي آسمان سوگند به سير ساحت صحرا و بوستان سوگند به گريه گرية ابر و به خنده خندة گل به ياس و نرگس و نسرين و ارغوان سوگند به جلوه‌هاي خوش اولين جرقة عشق بـه قهر و نـازِ دو دلدادة جوان سوگند به هستيم که ندارد نشانه‌اي ز بهار به سايه روشن رؤيايي خزان سوگند به آن زمان که مرا ميلي و مجالي بود به اين زمان که نمانده است اين و آن سوگند به انتظار که عمريست آشناي من است به آن نگاه که زد آتشم به جان سوگند به ياد آنکه ز خاطر نمي‌رود، هرگز به آن که با دل من بود مهربان سوگند به آن جمال که همساية جنونم کرد به آنکه رفت و ربود از تنم توان سوگند به داغ‌هاي دل خستة شقايق‌ها به خاک گور شهيدان بي‌نشان سوگند به خاطرات به جا ماندنيِ دور شباب به گوهري که شد از دست رايگان سوگند که نيست در سرم الّا هواي عشق علي به آن امير دل و دين مومنان سوگند