به جلوه ماه من اَر بي نقاب باز آيد به شهر شب زده ام، آفتاب باز آيد همان که خانه خرابم ز رفتنش، روزي پي رهاييام از اضطراب باز آيد دوباره سبز کند باغ بيبهارم را به جوي خشک اميدم چو آب باز آيد همان که رفت و ربود از کفم جواني را کنون که پير غمم با شتاب باز آيد به نالة دل تنگم، دهد دل سنگش به رسم سنگ و صدا باز تاب باز آيد چه ميشود که دعاي چو من شکسته دلي شود به درگه حق، مستجاب باز آيد به کام تشنة من، آن زلال چشمة عيش دمي به دفع چنين التهاب باز آيد قسم به ساحل کارون، به صبح نخلستان که با نسيم حضورش شباب باز آيد