سجاده عشق

← بازگشت به فهرست اشعار

ما ز چشم روزگار افتاده‌ايم تن به توفان حوادث داده‌ايم گر نداريم، اختيار خويش را رهروي دنبال دل افتاده‌ايم پاي ما هرچند در بند بلاست سر و آسا سرخوش و آزاده ايم با همه فرزانگي، ديوانه از گردش چشم نگاري ساده‌ايم مي ز ميناي محبت خورده‌ايم سرخوش از بوي نسيم باده‌ايم با الفباي کتاب عاشقي ذکر گويان بر سر سجاده‌ايم از همان آغاز ايام شباب دل به ناز نازنينان داده‌ايم