جانا بيا که جامة صبرم دريدنيست غم نامة جداييم از جان شنيدنيست ترسم در انتظار، زمانم به سر رسد مرغي که آب و دانه نبيند پريدنيست نازت کشم، اگر چه کشاند به خواريام اي ناز دانه ناز نگاهت کشيدني ست در بـاغِ خاطرت خوش جـاودانيم تو آن گلي که در همه ايام چيدنيست دير آمدي و دور شبابم به غم گذشت تعجيل کن که روز جدايي رسيدنيست