اي تک چراغ شهر شبم، ماهپارهام من بي تو، بي پناه ترين بي ستارهام اي چشمه سار عاطفه، چشمان آبي ات من تشنة زلالِ نگاهي دوبارهام سوگند مي خورم که به غير از هواي وصل هرگز نبوده است، سرِ استخارهام چونان گياه بي رَمَق رُسته در کوير چشم انتظارِ بارشِ ابرِ بهارهام تا رجعتي دوباره به شهر شباب خويش در انتظار يک نگه و يک اشارهام