خرّم آن سينه، که در آن دل آگاهي هست يعني آن دل که از آن تا به خدا راهي هست شب آن کس که به روز دگران تافت چو مهر روشن از پرتو انوار رخ ماهي هست حُسن يوسف اگرت هست، به خود غره مباش که در اين راه، به هر پيچ و خمي، چاهي هست به مراد دلت اَر دور نگرديد، منال که پس از هر شب تاريک، سحرگاهي هست سفر از وادي خودخواهي و خودبيني کن تا ببيني که تو را کوه، کم از کاهي هست چه غم اَر دست قوي نيست پي دفع ستم نالة نيمه شبان و شرر آهي هست عيش و اندوه جهان گذران، ميگذرد گر زمان نيست به کام تو گهي، گاهي هست دل کس را مشکن، کز دل بشکستة خلق تا حريم حَرَم قرب خدا، راهي هست دستگيري بکن از مردم افتاده، شباب اگرت آرزوي منصب دلخواهي هست