من ندانم که چه بوده است، خطاي من و تو کاين چنين بند فتاده است، به پاي من و تو زير آوار گرانسنگ جدايي نشود راست اين قامت از درد، دوتاي من و تو عمر در حسرت ديدار، به آخر برسيد نرسيدند به هم، حيف صداي من و تو به غم عشق، که با آن همه احساس، نبود اين همه داغ جگرسوز، سزاي من و تو به کدامين گنه، اي دوست، پس از اين همه سال به اجابت ننشستند، دعاي من و تو ميرسيديم سرانجام به هم، گر ميسوخت بر دل نازک ما، قلب خداي من و تو چه غم از طي شدن دور شباب است رفيق اين جواني چه ثمر داشت، براي من و تو