اعتبار خويش را با دست خود، کم ميکند آنکه پيش اهل زور و زر کمر خم ميکند در حقيقت هيچ شيطان تبه کاري نکرد آنچه ديو حرص، با اولاد آدم ميکند بين مردم، مرد را بي حرمت و بي اعتبار آز بي اندازه بر دينار و درهم ميکند آنکه خود را در مسير باد اندازد، اگر شير باشد، باد او را شير پرچم ميکند پيش طوفان حوادث، کوه پا بر جاي باش سايه هم از صاحب لرزان خود، رم ميکند لاف مردي گر زدي، مداح نامردان مباش مدح نامردان، ترا مستوجب ذَم ميکند عهد با پيمان شکن بستن به هر دستي شباب جام جان را لاجرم، پيمانة غم ميکند