داغ جواني

← بازگشت به فهرست اشعار

تو رفتي، خاطراتت جاوداني ماند و من ماندم به يادم، يادي از آن زندگاني ماند و من ماندم ز بس بار جدايي از تو سنگين بود و جان فرسا که سرو قامت تيرم کماني ماند و من ماندم تو بودي و بهاري بود و عشقي بود و اميدي همه رفتند، دل با دلگراني ماند و من ماندم نفس در سينه سنگين است اينجا با غم غربت شب و تنهايي و بي همزباني ماند و من ماندم بهارم، بي‌تو در قاب نگاهم چهرة هستي غبار آلود و غمبار و خزاني ماند و من ماندم ز هجرانت نشسته بر سرم خاکستر پيري به لب آه و به دل داغ جواني ماند و من ماندم ز شب‌هاي شباب و روزگار شاد کامي‌ها شرار و شعله و اشک نهاني ماند و من ماندم