خوشه‌هاي خشم

← بازگشت به فهرست اشعار

بر سر نامردمي شمشير مي‌بايد زدن راه بر زور و زر و تزوير مي‌بايد زدن تا جهاني با خبر گردد ز جور جابران با قلم فرياد عالمگير مي‌بايد زدن ريشه شوم درخت پير استبداد را بي گمان با تيشة تدبير مي‌بايد زدن معني دين اَر دلِ مردم به درد آوردن است بر چنان دين آتش تکفير مي‌بايد زدن بر دل تاريک خفاشان خون آشام شهر هر چه بادا باد، آري، تير مي‌بايد زدن زير بار ظلم رفتن نيست در تقدير خلق گر چنين شد گردن تقدير، مي‌بايد زدن سکة آزاد بودن را به نام خود شباب تا گذارد در جهان تأثير مي‌بايد زدن غزل بالا را با الهام از مطلع غزل معروف فرخي يزدي سروده ام