حصار يأس

← بازگشت به فهرست اشعار

در شگفتم تا چه با افکار سرگردان کنم در کجا، دردِ چه بايد کرد را، درمان کنم خسته از پيمودن پيمانه هاي حسرتم کاش مي شد ترک هر پيمانه و پيمان کنم زين همه سردرگُمي ها، در تحيّر مانده‌ام باختم، اين باختنها را کجا جبران کنم فصل سرد نامراديها، ندادم فرصتي تا بهار عمر از کف داده را تاوان کنم تا نخندد غير، بر روز من درد آشنا درد را تا کي از اين بي‌دردها پنهان کنم کاش مي‌شد بار ديگر مثل دوران شباب مي‌توانستم حصار يأس را ويران کنم