حُسن خداداد

← بازگشت به فهرست اشعار

هرکس که زبان باز کند، مرد سخن نيست هر داعيه داري به عمل صاحب فن نيست زيبايي و زيبندگي و حُسن خداداد در حلقة چشم و لب و دندان و دهن نيست هر تارزني را نتوان گفت نکيساست خوني که ز هر نافه چکد، مشک خُتن نيست آنجا که هَزاران ز حيا گوشه نشينند بگشودن لب درخور هر زاغ و زغن نيست آن را که ادب نيست، اديبش نتوان گفت هر شاخة نو خواسته‌اي، سرو چمن نيست خُلق حَسَني در خور تحسين و تماشاست هر صاحب حُسني به کم و بيش، حَسَن نيست با کهنه و نو فاصله دارد سخن نغز هر واژة نو تازه و هر کهنه، کهن نيست تا عشق بود در دل من شور شباب است بي‌عشق، به احساس قسم، روح به تن نيست